گروه سایبری فاتح

گروه فرهنگی فاتح خیبر (تاسیس : 1393)

لوگوي فاتح
همسنگران
پیوندهای روزانه
  • ۳
  • ۰

یک شب هزار شب نمیش

این یک شبهای تمام نشدنی


یکی از جملاتی که بدفعات از خودمان! و یا از اقوام و اطرافیان میشنویم اینه که یه شب هزار شب نمیشه. ملعبه به دستی که با آن دهها کار غیر شرعی را توجیه میکنیم . یک شب هزار شبی که رفته رفته متمسک اصلی ما در برون رفت های ایستادن پای اعتقادات شده

یک شب یک شب هایی که اگه یک شب نمی شد خیلی جلوتر از این حرفا بودیم ...

 

بنده خدا شب عروسی میگیم چرا کروات زدی میگه خانواده عروس گفتن حالا یه شب هزار شب نمیشه

به بچه هیاتی مسجد میگیم این چه عروسیه گرفتی با این همه ساز و دهل میگه اخه یه شب هزار شب نمیشه

به رفیقمون میگیم چرا این همه هزینه مراسم عقدت شده میگه یه شب هزار شب نمیشه

میگیم چرا وسایل ایرانی جهیزیه نخریدید میگه یه بار که بیشتر وسایل نمیخریم گفتیم خارجیش باشه

میگیم چرا ماهواره تو خونت داری میگه یه ساعت گوش کردن که هزار ساعت نمیشه

میگیم چرا وقت نماز جلسه رو رها نمیکنی میگه با یه بار کافر نمیشیم

میگیم چرا در برابر منکر چیزی نگفتی میگه این یه بار رو بیخیال بشیم

میگیم چرا اسم بچه رو هچل هفت انتخاب کردید میگه با یه اسم که دنیا زیر و رو نمیشه

میگیم چرا حد و حدود رو تو مهمونی رعایت نمیکنید میگه سخت نگیر یه ساعت کلا دور همیم

میگیم چرا مهریه رو اینطوری بستید میگه کی داده کی گرفته یه بار که بیشتر نیست

میگیم چرا این همه تجملات زائد میگه با یه مبل عوض کردن اقتصاد کشور سقوط نمیکنه

میگیم چرا حواست به خمس و زکاتت نیست میگه با لقمه ما قرار نیست حوزه علمیه متحول بشه

میگیم چرا گاه و بیگاه حواست به فرزندت نیست میگه یه ساعت جوونی کردن که عیب نیست

میگیم چرا صله رحم رو ترک کردی میگه با سلام و علیک ما مگه قراره عرش و فرش برقصند!

میگیم چرا بین الطلوعین میخوابی میگه یه چرت سحرگاهیه سخت نگیر

میگیم چرا نماز جمعه نمیای میگه مگه کمر استکبار شکستنش به همین قدوم منه؟!

میگیم چرا تو ماشین علامت شیطان پرستیه میگه حالا یه عروسک یعنی وحی رو تغییر میده؟

میگیم و میگیم و میگیم و میگند و میگند و میگند....

همین ها شده است بلای زندگی ما, و پدر هفت جد آباد سبک زندگی ما را درآورده است. در ترسی عجیب جرات مقابله حتی تک موردی با موارد بالا را گاها نداریم. خانواده و دوستان و اقوام و اطرافیان فشار میآورند قبول ولی نهایتا این من و تو هستیم که این میگم یا میگند ها را انتخاب میکنیم

یک شب هزار شب نمیشود ضرب المثلیست که درست مثل همرنگ جماعت شو آرام آرام خانواده ها را به سراشیبی سقوط میبرد. اگر میخواهیم فرهنگ اصلاح شود بخش زیادی از آن ایستادگی جلوی همین تابوی های توهمی ست. از خودمان از همسرمان از والدین از دوستان و همکاران غیره به ترتیب اولویت بخواهیم که استقامت ورزند در برابر این یک شبهای تمام نشدنی!!

رودر بایستی های بی مورد را باید کنار گذاشت چشم و هم چشمی های ویران گر را باید شخم زد تقدس بدهیم به مراسم اسلامی به مراسم ساده به زندگی بدون تجملات به فردی که میخواهد خلاف جهت آب شنا کند بها بدهیم به کسی که میخواهد بجای مراسم چندمیلیونی بی فایده با مشهد رفتن زندگیش را شروع کند. لباس ما زندگی ما ازدواج ما صحبت کردن ما و همه و همه زیر و بم تصمیماتمان اگر بر تارک توکل و توسل باشد قطعا زندگی بجایی میرسد که بوی مهدوی خواهد داد

 

 

نظرات (۱۱)

  • عرفان اقوامی
  • بسم الله الرحمن الرحیم
    ممنون از همکاری شما دوست عزیز
    شما نیز در جمع دوستان ما ثبت شدید
    یا حق
    اللهم صلی محمّد و آل و محمّد و عجل فرجهم
    اللهم عجل لولیک الفرج
    چراگناه یک شب هزارشب باید تاوان پس داد ولی اون یک شبهارا اززندگی حذف نکرد؟؟؟
    سلام علیکم...
    اللهم عجل لولیک الفرج...
    تکلیف اول..........
    عاقبتتون بخیر.
    سلام
    ممنون ..متاسفانه زندگی هامون بر اساس تربیت دینی نیست  ..
  • عرفان اقوامی
  • بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام بر شما دوست عزیز
    اگر خون ایرانی در رگ هایت جریان دارد، لینک زیر را نگاه کن و نظرت خودت را به عنوان یک ایرانی درباره ی آن بیان کن.
    در صورتی که مایل به تبادل لینک هستید در بخش نظرات وبلاگ بنده عنوان کنید.
    موفق باشی و سرافراز - یا حق

  • علی اکبر مجنون الحسین جان
  • بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام علیکم....
    تقدیم به شما گرامییان
    از سوی حسینیه ی ققنوس کربلا
    خوشبخت باشیدوشیرین کام ان شاالله و از یاران مولایمان اباصالح المهدی ارواحناله لک الفدا
    دل مولاجانمان را با خوشبختی و مهربانی خویش با خانواده و وفاداری به همسر و اهل خود شاد کنید
    برای خوشبختی همدیگر بسیار دعا کنید.
    رضای مولایمان رضای خداست!
    امیداست آن سرورعالم؛از همه ی ما در این صبح جمعه ی الهی راضی شود.
    امیدوارم هرگز یک تار موی از سر مَحْرَمِتان به نامحرمان دنیا نفروشید.
    حلال خدا را حرام نکنید و حرام خدا را حلال نشمارید....
    آمین یارب العالمین
    زندگی به سبک شهدا!!!
     «می‌برم با خانم و بچه‌ها بخوریم»
    جعبه شیرینی رو جلو بردم و تعارف کردم. یکی برداشت و گفت: می‌توانم یکی دیگر هم بردارم؟
    گفتم : البته این حرفا چیه؟ سید یک شیرینی دیگر هم برداشت.
    هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلاتی تعارفش می‌کردند، بر می‌داشت اما نمی‌خورد. می‌گفت: «می‌برم تا با خانم و بچه‌ها با هم بخوریم.»
    به ما هم توصیه می‌کرد که این خیلی موثر است آدم شیرینی‌های زندگی‌اش را با خانواده‌اش تقسیم کند.
    شاید برای همین هم همیشه در خانه نماز را به جماعت می‌خواند.
    پی نوشت:
    برداشتی از کتاب مجموعه خاطرات شهیدسید مرتضی  آوینی
    التماس دعای عهد وفرج مولایمان را فراموش نکنیم.....
    سلام...
    تمام روز با صبوری منتظرت بودم،

    با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی.

    متوجه شدم قبل از نهار هی دورو برت را نگاه می کنی؛
    شاید چون خجالت می کشیدی،
    سرت را به سوی من خم نکردی!!!

    تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.

    بعد از انجام دادن چند کار،
    تلویزیون را روشن کردی،
    نمیدانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟
    در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و  تو هر روز مدت زیادی را جلوی آن می گذرانی.
    در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط ازبرنامه هایش لذت می بری.

    باز هم صبورانه انتظار تو را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی،
    شام خوردی و باز هم با من صحبتی نکردی!!!

    موقع خواب،
    فکر می کنم خیلی خسته بودی،
    بعد از آن که به اعضای خانواده ات شب بخیر گفتی،
    به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی.

    نمی دانم که چرا به من شب به خیر نگفتی؛

    اما اشکالی ندارد،
    آخر مگر صبح به من سلام کردی؟!

    هنگامی که به خواب رفتی،
    صورتت را که خستهء تکرارِ یکنواختی های روزمره بود،
    را عاشقانه لمس کردم.

    چقدر مشتاقم که به تو بگویم:
    چطور می توانی زندگی زیباتر و مفیدتر را تجربه کنی...

    احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام.

    من صبورم،
    بیش از آنچه تو فکرش را می کنی.

    حتی دلم می خواهد به تو یاد دهم که چطور با دیگران صبور باشی.

    من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم،
    منتظر یک سر تکان دادن،
    یک دعا،
    یک فکر،
    یا گوشه ای از قلبت که بسوی من آید.

    خیلی سخت است که مکالمه ای یکطرفه داشته باشی.

    خوب،
    من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود،
    به امید آنکه شاید فردا کمی هم به من وقت بدهی!

    آیا وقت داری که این نامه را برای دیگر عزیزانم بفرستی؟

    اگر نه،
    عیبی ندارد،
    من می فهمم و سعی می کنم راه دیگری بیابم.
    من هرگز دست نخواهم کشید...

    روز خوبی داشته باشی


    سلام ممنون از دعوتتون

    بله حرفاتون متین هست
    بسم الله الرحمن الرحیم.
    متشکر. 
    مشکل خیلی جاها شاید همین "میگیم" است و شاید "میگم"...
    مطلبتان خوب بود. خیلی خوب. اما متاسفانه بنده که "میگم" در عمل کمیتم لنگ است.
    یاحق
  • آیا میدانید؟
  • سلام
    وبلاگ آیا می دانید با مطالب عجیب و متنوع افتتاح شد
    تشریف بیارید
    ممنون یا حق

    سلام مطلب خیلی مفیدی بود استفاده کردم 
    التماس دعا 
  • علی اکبر مجنون الحسین جان
  • بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام دارم محضر همه ی بزرگواران و یاران حسینیه ی ققنوس کربلا
    هدیه ای تقدیم به محضرتان ؛ان شاالله که در نشرش کوشا باشید....
    در هرکجا هستید !
    اگر مدیر هستید!
    اگر مربی و معلم واستاد و حاج فلانی و ورزشکار ونویسنده و شاعر و هر کسب و کار را دارید....
    اگر بنده ی خدا  هستید!
    اگر خود را خادم و پای رکاب مولایمان حجت خدا می دانید!
    خواهشمندم برای رضای خدا این روایت تاثیر گذاررا چاپ کنید وبه دست همه جامعه برسانید!
    جامعه ای که خالی از فرمان حضرات آل الله ارواحناله لک الفدا باشد وکسی به فرامین آن بزرگواران
    توجه واقعی نداشته باشد!به انحطاط و خودپرستی ها و گناهان بزرگ خواهد پیوست!
    با توجه به باطن فرمایشات حضرات آل الله ارواحناله لک الفدا،باید مولایمان امام زمان ارواحناله لک الفدا را یاری نمائیم.ان شاالله

    ****(هرگز کسى را کوچک نشماریم !!!!)****

    على بن یقطین از بزرگان صحابه و مورد توجه امام موسى بن جعفر (ع) و وزیر مقتدر هارون الرشید بود. روزى ابراهیم جمال (ساربان ) خواست به حضور وى برسد. على بن یقطین اجازه نداد. در همان سال على بن یقطین براى زیارت خانه خدا به سوى مکه حرکت کرد و خواست در مدینه خدمت موسى بن جعفر(ع) برسد. حضرت روز اول به او اجازه ملاقات نداد.

    روز دوم محضر امام(ع) رسید. عرض کرد: آقا! تقصیر من چیست که اجازه دیدار نمى دهى ؟

    حضرت فرمود: به تو اجازه ملاقات ندادم ، به خاطر اینکه تو برادرت ابراهیم جمال را که به درگاه تو آمده و تو به عنوان اینکه او ساربان و تو وزیر هستى اجازه ملاقات ندادى . خداوند حج تو را قبول نمى کند مگر اینکه ابراهیم را از خود، راضى کنى .

    مى گوید عرض کردم : مولاى من ! ابراهیم را چگونه ملاقات کنم در حالیکه من در مدینه ام و او در کوفه است . امام(ع) فرمود:  هنگامى که شب فرا رسید، تنها به قبرستان بقیع برو، بدون اینکه کسى از غلامان و اطرافیان بفهمد. در آنجا شترى زین کرده و آماده خواهى دید. سوار بر آن مى شوى و تو را به کوفه مى رساند.

    على بن یقطین به قبرستان بقیع رفت . سوار بر آن شتر شد. طولى نکشید در کوفه مقابل در خانه ابراهیم پیاده شد. درب خانه را کوبیده و گفت :  من على بن یقطین هستم .
    ابراهیم از درون خانه صدا زد: على بن یقطین ، وزیر هارون ، در خانه من چه کار دارد؟
    على گفت : مشکل مهمى دارم .

    ابراهیم در را باز نمى کرد. او را قسم داد در را باز کند. همین که در باز شد، داخل اتاق شد. به التماس افتاد و گفت :  ابراهیم ! مولایم امام موسى بن جعفر مرا نمى پذیرد، مگر اینکه تو از تقصیر من بگذرى و مرا ببخشى .

    ابراهیم گفت : خدا تو را ببخشد.
    وزیر به این رضایت قانع نشد. صورت بر زمین گذاشت . ابراهیم را قسم داد تا قدم روى صورت او بگذارد؛ ولى ابراهیم به این عمل حاضر نشد. مرتبه دوم او را قسم داد. وى قبول نمود، پا به صورت وزیر گذاشت . در آن لحظه اى که ابراهیم پاى خود را روى صورت على بن یقطین گذاشته بود، على مى گفت : خدایا! شاهد باش .

    سپس از منزل بیرون آمد. سوار بر شتر شد و در همان شب ، شتر را بر در خانه امام در مدینه خواباند و اجازه خواست وارد شود. امام این دفعه اجازه داد و او را پذیرفت .

     

    پی نوشت :

    بحار: ج 48،ص 85.

    التماس دعای عهد و فرج مولایمان ان شاالله
    امیدوارم شمابزرگواران ازکسانی باشیدکه  فوج فوج به یاری حضرت اباصالح المهدی جان خواهید شتافت.
    پاسخ:
    بسیار و زیبا و قابل تأمل
    با تشکر

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">